جايگاه معرفت شناسى در فلسفه اسلامى
دكتر بيوك عليزاده
چكيده: از زمان كانتبه اين سو، معرفت شناسى در كانون توجه فيلسوفان قرار گرفته ودل مشغولى اصلى آنان به شمار مىرود .
هنر اساسى كانت در عطف توجه فيلسوفان، به نقش فعال فاهمه بود .
تا آن زمان، تصور عمومى ذهن را منفعل محض مىدانست كه آينه وار جهان واقع را چنانكه هست به آدمى مىنماياند .
اگر
دستگاه ادراكى انسان فعال است و معرفت، حاصل فعل و انفعال ذهن است، سهم و
حظ هر يك از دو جنبه ياد شده چقدر است؟ و به دنبال آن، بايد مشخص كرد كه
محدوده فاهمه كجاست؟ وارزش معرفت چيست؟ اين سؤالها و نظاير آن امروزه در
دانش مستقلى بررسى مىشود، كه يكى از شاخههاى پايه در فلسفه است .
اگر
چه فيلسوفان مسلمان دانش مستقلى در معرفتشناسى به وجود نياوردهاند، اما
بسيارى از پرسشهاى معرفتشناختى را به صورت استطرادى پاسخدادهاند .
مقاله حاضر، نگاهى گذرا به كارنامه فيلسوفان مسلمان در مسئله معرفتشناسى است .
اين نوشتار تلاش دارد به چند سؤال اساسى در خصوص معرفتشناسى فيلسوفان مسلمان پاسخ دهد .
آيا
معرفتشناسى شاخهاى مستقل در فلسفه اسلامى است؟ آيا فيلسوفان مسلمان در
معرفتشناسى، نظريه مستقلى ارائه كردهاند؟ اگر پاسخ سؤال اول منفى است،
آيا مسئله علم و معرفت مسئله مستقلى در فلسفه به حساب مىآيد؟ اگر فيلسوفان
مسلمان ديدگاههاى خود را در مسائل معرفتشناسى به صورت استطرادى و در ضمن
مسائل ديگر بيان كردهاند، آن مسائل كدامند؟ با روشن شدن پاسخ اين سؤالها،
پژوهشگران در فلسفه اسلامى مىتوانند با عرضه سؤالهاى معرفتشناسان برآثار
فيلسوفان مسلمان، پاسخهاى آنها را از مطاياى مباحث مختلف بيرون كشند و
نظريه آنها را در معرفتشناسى سامان دهند .
اگر چه معرفتشناسى را
علم مستقلى تلقى نكردهاند و بلكه تا مدتها آن را مسئله مستقلى هم
نمىدانستند (1) ، اما در ضمن مباحث ديگر و به طور استطرادى در اين باب سخن
گفتهاند .
اگر چه اين سخنان خاستگاه معين داشت و به منظور گره
گشايى از معضلات معينى ايراد شده بود، ولى در عين حال با عرضه پرسشهاى
معرفتشناسان بر آنها، پاسخهايى مىتوان به دست آورد .
اين پاسخها به
اندازهاى هست كه بتوان نظريه معرفتشناختى فيلسوفان مسلمان را بازسازى
كرد، و در عرض نظريات معرفتشناختى ديگر ارائه و ارزيابى نمود .
مجموع
مباحث فيلسوفان مسلمان در اين باب، مشتمل بر دوگونه بحث متمايز است: 1.
معرفت شناسى پسينى نوع اول، مباحثى از سنخ بحثهايى است كه فيلسوفان علم در
معرفتهاى درجه دوم و فلسفههاى مضاف (2) به آنها مىپردازند .
جايگاه
اين نوع مباحث در آثار انديشمندان مسلمان، عبارتاست از: رئوس ثمانيه، «فى
احوال العلوم» يا «الخاتمة فى اجزاء العلوم» و رسالههاى مستقلى كه به
طبقهبندى و معرفى علومى پرداختهاند كه تا زمان نگارش آنها تحقق يافته بود
.
..............